5(1)_copy_1600x900

صداوسیما آخر و عاقبت بلاگری را نشان داد!

زمان مطالعه: 2 دقیقه
میانگین رتبه
بدون رتبه
رتبه من:

قسمت پایانی «فریبا» پیامی تلخ را به مخاطب منتقل کرد: یکی از عواقب بلاگر شدن، جنون است. فریبا اسدیان که در شوک سرقت و شائبه مرگ فرزندش فرو رفته بود، سرانجام تعادل روانی خود را از دست داد و کارش به مرکز نگهداری بیماران اعصاب و روان کشید.

در قسمت‌های پیشین، یکی از همسایه‌ها همسرش را به قتل رساند و فریبا را مقصر دانست: «اگر تو زندگی لاکچری‌ات را در اینستاگرام نمایش نمی‌دادی، زن من وسوسه نمی‌شد!» اما آیا خود تلویزیون، به‌ویژه در آگهی‌های بازرگانی، زندگی‌های پر زرق‌وبرق را به تصویر نمی‌کشد؟ مگر اختلاف طبقاتی، واقعیت انکارناپذیر جامعه نیست؟ سریال «فریبا» با نادیده گرفتن این مسائل، تمام تقصیرها را به گردن اینستاگرام انداخت که توهینی آشکار به شعور مخاطب محسوب می‌شود.

این سریال با رویکردی سطحی تلاش کرد تا مضرات فضای مجازی را گوشزد کند. هرچند واقعیت زندگی بسیاری از اینفلوئنسرها با آنچه نمایش می‌دهند متفاوت است، اما «فریبا» نتوانست این مفهوم را به درستی و باورپذیر به تصویر بکشد.

تنها تصویری که سریال از تأثیر مثبت فضای مجازی ارائه داد، رونق کسب‌وکارهایی مثل خیاطی و آشپزی بود؛ مانند زمانی که آقا رجب و آذر پای سفره عقد نشستند تا تنهایی دوران پیری‌شان را کنار بزنند، یا زمانی که خانواده دکتر در طبیعت ناهار خوردند و مادر اشاره کرد که غذا را از طریق اپلیکیشن مدرسه سفارش داده است، بدون هیچ اشاره‌ای به اینستاگرام!

در پایان، همه شخصیت‌ها به سرنوشتشان رسیدند: بدها مجازات شدند، خوب‌ها خوشبخت. حتی ابراهیم که درگیر ماجرای قاچاق اعضای بدن شده بود، نجات یافت. «فریبا» لحظاتی از سرگرمی را ارائه داد و بازی‌ها، به جز ستاره سادات قطبی، قابل قبول بودند. با این حال، سریال می‌توانست به اثری شاخص تبدیل شود، اما گرفتار کلیشه‌ها و نگاهی ساده‌انگارانه به یک موضوع مهم شد.

photo 2025 03 01 21 11 42

تاریخ آخرین آپدیت:  4 ماه قبل

پایان

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *