در فیلم The Greatest Hits لوسی بانتون نقش زنی را بازی میکند که با قدرت یک آهنگ میتواند در زمان سفر کند. این یک فانتزی با ایدههای پیچیده اما لذت کم است.
در فیلم عاشقانه اغلب شیرین و دلانگیز “The Greatest Hits”، قهرمان ما هر زمان که آهنگی از گذشتهاش پخش میشود، به عقب در زمان سفر میکند، و حس نوستالژی به عنوان یک نیروی جادویی و منتقلکننده عمل میکند.
در حین تماشای فیلم The Greatest Hits، ما نیز به عقب کشیده میشویم، اما به فیلمهای بسیار برتر و باکیفیتتر که به طور ناخوشایندی یادآور میشویم، از “High Fidelity” و “About Time” اثر ریچارد کرتیس تا “500 Days of Summer” و “Garden State” که در دهه 2000 در جشنواره Sundance مورد توجه قرار گرفتند.
این فیلم The Greatest Hits درباره قدرتی است که موسیقی عالی در منحرف کردن ما از زمان حال دارد، اما در عوض قدرت فیلمهای عالی را در منحرف کردن ما از فیلمهای ضعیفتر که الهامبخش آنها هستند، نشان میدهد.
اما حتی بدون بوی آشنا، فیلم نویسنده-کارگردان ند بنسون همچنان یک نت اشتباه را میزد. فیلم The Greatest Hits بیش از حد خودآگاهانه نامرتب است، هر تیشرت گروه موسیقی کمتر شبیه چیزی است که در یک کنسرت پیدا شده باشد و بیشتر شبیه چیزی است که در یک فروشگاه Urban Outfitters خریداری شده است، و این نظافت براق بر سبک و داستان تأثیر میگذارد.
هریت (لوسی بانتون) پس از مرگ دوست پسر دیرینش مکس (دیوید کورنسوت، سوپرمن جدید) در یک تصادف رانندگی، در یک چرخه غم فرو رفته است. او شغل خود را تغییر داده، گوشهگیر شده است و با گوشگیر و یک جفت هدفون بزرگ راه میرود، زیرا نه تنها آهنگهای خاصی او را به لحظات خاصی با او برمیگردانند، بلکه کل بدن او را نیز با خود میبرند.
اگر آهنگی را بشنود که در طول رابطه آنها پخش شده بود، به همان لحظه دقیق پرتاب میشود. تلاشهای او برای نجات او بینتیجه میماند، بنابراین برکت او به یک نفرین تبدیل میشود.
مقایسه The Greatest Hits با فیلم بهترین ها
فیلم بهترینها، ایدهی خوبی دارد. البته، پیوند ژانر رمانتیک با سفر در زمان، دستمایهی خیلی بدیعی نیست. در همین دههی دوم قرن بیستویکم که گذشت، آثار محبوبی مثل نیمهشب در پاریس (Midnight in Paris) وودی الن و دربارهی زمان (About Time) ریچارد کرتیس، این ایده را محور روایتشان قرار دادهاند.
در این دست فیلمها (به طور مثال The Greatest Hits)، عشق، تنها موجودیت ارزشمندی است که مرزهای زمان را زیر پا میگذارد و بشر، برای دست یافتن به آن، یا تجربهی دوبارهاش، حاضر میشود زندگی امروزش را رها و به دورانی دیگر، سفر کند. ماهیت ایدهی سفر در زمان در این گونهی سینمایی، یا اساسا فانتزی است و یا با توجیهی علمی، به مختصات سینمای علمی-تخیلی نزدیک میشود.
موسیقی به عنوان ماشین زمان شخصی
موسیقی در The Greatest Hits هم مانند “بهترینها” نه تنها یک عنصر پسزمینه، بلکه یک شخصیت فعال است که هریت را به گذشته میبرد. این ایده، بسیار جالب و قابل تأمل است. موسیقی به عنوان یک محرک حسی، میتواند خاطرات و احساسات قوی را در انسان برانگیزد و او را به لحظات مختلف زندگیاش منتقل کند.
سفر در زمان به عنوان نمادی از جستجوی معنا
سفر در زمان در این فیلم The Greatest Hits، تنها یک تمهید داستانی نیست، بلکه نمادی از جستجوی هریت برای یافتن معنا و هدف در زندگیاش است. او میخواهد گذشته را تغییر دهد تا آیندهی بهتری داشته باشد، اما در این مسیر با پیچیدگیهای زندگی و عواقب تصمیماتش روبرو میشود.
رابطهی بین گذشته، حال و آینده
فیلم The Greatest Hits به زیبایی به بررسی رابطه بین گذشته، حال و آینده میپردازد. هریت با سفر به گذشته، سعی دارد بر آینده تأثیر بگذارد، اما متوجه میشود که گذشته، حال و آینده به هم پیوستهاند و نمیتوان آنها را به طور کامل از هم جدا کرد.
ابعاد روانشناختی سفر در زمان
سفر در زمان در این فیلم The Greatest Hits، ابعاد روانشناختی عمیقی دارد. هریت با سفر به گذشته، نه تنها به دنبال تغییر واقعیت بیرونی است، بلکه به دنبال تغییر درک خود از گذشته و آشتی با آن است.
وقتی هریت طی گفتوگو با دوستاش موریس (آستین کروت)، به این اشاره میکند که در انظار عمومی، لحظهی ناخوشایندی را تجربه کرده که به به دوستپسر درگذشتهاش یعنی مکس (با بازی سوپرمن آیندهی سینما، دیوید کورنسوت) مربوط است، تناظری جالب شکل میگیرد میان بیماری شخصیت اصلی فیلم با تجربهی هر انسانی که تلاش دارد از یک رابطهی عاطفی تمامشده، عبور کند.
چند نکتهی قابل تأمل در مورد این تحلیل:
- بیماری به عنوان نمادی از درد عاطفی: بیماری هریت را میتوان به عنوان نمادی از درد عاطفی و روانی او پس از از دست دادن مکس در نظر گرفت. این بیماری، علاوه بر ایجاد محدودیتهای فیزیکی، به او فرصتی میدهد تا به درون خود سفر کند و با گذشتهاش روبرو شود.
- تلاش برای کنترل گذشته: تلاش هریت برای تغییر گذشته از طریق سفر در زمان، نشاندهندهی میل طبیعی انسان برای کنترل اتفاقات است. اما همانطور که در فیلم میبینیم، گذشته را نمیتوان تغییر داد و تلاش برای این کار میتواند عواقب ناخواستهای داشته باشد.
- موسیقی به عنوان کاتالیزور تغییر: موسیقی در این فیلم نقش بسیار مهمی دارد. موسیقی نه تنها هریت را به گذشته میبرد، بلکه به او کمک میکند تا احساسات خود را ابراز کند و با آنها روبرو شود. موسیقی به عنوان یک ابزار درمانی عمل میکند و به هریت کمک میکند تا از گذشته رها شود و به آینده نگاه کند.
- اهمیت روابط انسانی: رابطه هریت با موریس، دوست صمیمی او، نقش مهمی در روند بهبودی او ایفا میکند. موریس به عنوان یک شنوندهی خوب و حامی، به هریت کمک میکند تا با احساسات خود کنار بیاید و به آینده نگاه کند.
ماجرا صرفا از جایی فانتزی میشود که این سفر در دل خاطرات، برای هریت وزنی فیزیکی مییابد! به این نحو که او، با هربار شنیدن آهنگی که نشانی از مکس دارد، پرتاب میشود به نخستین باری که آن موسیقی را شنیده و به طول مدت آهنگ، خاطره را به معنای واقعی کلمه زندگی میکند… یا اقلا روی کاغذ بنا است که اینطور باشد!
درباره این نکته که موسیقی، هریت را به گذشته پرتاب میکند و او خاطرات را به طور کامل زندگی میکند، میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
- تبدیل موسیقی به یک ماشین زمان شخصی: موسیقی در این فیلم The Greatest Hits، فراتر از یک صدا یا ملودی ساده است. موسیقی به یک ابزار قدرتمند تبدیل میشود که هریت را به گذشته میبرد و او میتواند خاطرات خود را به طور حسی و عمیق تجربه کند. این ایده، بسیار جذاب و خلاقانه است و به مخاطب اجازه میدهد تا با هریت همراه شود و احساسات او را درک کند.
- رابطهی بین موسیقی و حافظه: این ایده که موسیقی میتواند خاطرات را زنده کند، مبتنی بر یک واقعیت روانشناختی است. موسیقی میتواند احساسات قوی را برانگیزد و ما را به لحظات خاص زندگیمان بازگرداند. در فیلم “بهترینها”، این رابطه به شدت اغراق شده و به یک عنصر فانتزی تبدیل میشود.
- سفر در زمان به عنوان یک فرآیند روانی: سفر در زمان در این فیلم The Greatest Hits، نه تنها یک سفر فیزیکی، بلکه یک سفر روانی است. هریت با سفر به گذشته، به دنبال یافتن پاسخ سوالات خود و آشتی با گذشتهاش است. این سفر، به او کمک میکند تا خود را بهتر بشناسد و با احساسات خود روبرو شود.
- جنبههای فانتزی و واقعگرایانهی داستان: این فیلم The Greatest Hits به خوبی بین جنبههای فانتزی و واقعگرایانه تعادل برقرار کرده است. از یک طرف، ایده سفر در زمان از طریق موسیقی بسیار فانتزی است، اما از سوی دیگر، احساسات و تجربیات شخصیتها بسیار واقعی و قابللمس هستند.
چند پرسش دیگر که میتوان مطرح کرد:
- چگونه میتوانیم این ایده را با نظریههای روانشناسی در مورد حافظه و موسیقی مرتبط کنیم؟
- آیا این نوع سفر در زمان، محدودیتهایی دارد؟ آیا هریت میتواند به هر زمانی که بخواهد سفر کند؟
- چه پیامی را میتوان از این جنبهی فانتزی داستان استخراج کرد؟
در کل، این جنبهی فانتزی فیلم، به آن عمق و جذابیت بیشتری بخشیده است. با این حال، این سوال مطرح میشود که تا چه حد میتوان به این نوع سفر در زمان به عنوان یک واقعیت باور کرد.
تحلیل فیلم جنگجوی صحرا: بزرگنمایی نقش اعراب در پیروزی بر ایران در دوره ساسانیان 1403
تاریخ آخرین آپدیت: ۱۰ام شهریور ۱۴۰۳