قسمت اول Way Back Love با لحنی شیرین و در عین حال غمانگیز آغاز میشود. دختری با چهرهای خسته و درهم، در خانهای ساکت پنهان شده و با کوبیده شدن در، از خلوت خود بیرون میآید؛ جایی که پسری با نگاهی آرام منتظر اوست. از همان ابتدا مشخص میشود که رابطهای عمیق میان این دو شخصیت وجود دارد؛ رابطهای که ریشه در گذشته دارد و امروز تبدیل به دردی پنهان شده. این آغاز، دریچهای است به دنیای سریال عشق دیرینه؛ داستانی درباره دو نوجوان که مسیر زندگیشان در دل شوخیها، دروغهای کودکانه و اتفاقات پیشبینینشده به هم گره میخورد.
در گذشته، «جونگ هیوان» دختری پرانرژی، بامزه و ماجراجوست. او بهراحتی با شوخیهایش کل کلاس را مجذوب میکند، در برابر زورگوها ایستادگی میکند و حتی در فضای آنلاین فعالیت دارد. صحنهای که او شیر کاکائو را به سمت زورگوها پرتاب میکند، نشاندهنده شجاعتش است. در جریان فرار از دست این افراد، نامبرچسب «کیم رموو» را گم میکند و این موضوع سرآغاز ماجرایی جذاب در سریال عشق دیرینه میشود.
کیم رموو دانشآموزی انتقالی و کمحرف است که ترجیح میدهد از دردسرها دور بماند. اما وقتی هیوان پیشنهاد میدهد برای شوخی با معلم، برچسب نامهایشان را عوض کنند، همهچیز تغییر میکند. این اتفاق ساده، بذر آشنایی و وابستگی را میان آنها میکارد و نقطه عطفی در روند روایت سریال عشق دیرینه محسوب میشود.
شوخیها و ماجراهای این دو نوجوان ادامه پیدا میکند؛ از کشیدن خالکوبیهای جعلی گرفته تا وانمود کردن به یتیم بودن برای فراری دادن زورگوها. هر اتفاق، آنها را به هم نزدیکتر میکند و مخاطب شاهد شکلگیری تدریجی احساسی خاص میانشان است. در سریال عشق دیرینه، این احساس به مرور از دل شیطنتها به سطح رابطهای عمیقتر راه پیدا میکند.
اما مسیر این دو هموار نیست. هیوان به شوخیهایش ادامه میدهد؛ از اجاره مانگاهای ممنوعه به نام رموو گرفته تا آویزان کردن نام او روی تابلو اعلانات مدرسه. با وجود ناراحتی ظاهری رموو، احساس درونیاش نسبت به هیوان در حال تغییر است. شباهتهای ناخواسته، نزدیکی فیزیکی، و اشتراکهای خانوادگی (مثلاً زندگی در یک ساختمان یا صرف غذا در رستوران پدر هیوان) از عناصر کلیدی سریال عشق دیرینه هستند که به تدریج رابطه دو شخصیت را تقویت میکنند.

یکی از جذابترین بخشهای این قسمت، شوخی عجیب هیوان با رموو است؛ وقتی که بستهای شامل لباس زیر زنانه به دست رموو میرسد. این ماجرا ابتدا او را خجالتزده و سردرگم میکند، اما بعد مشخص میشود که این هدیه برای دوست هیوان بوده است. این صحنه نهتنها باعث تقویت رابطه آنها میشود، بلکه زمینهای برای ادامهی تعویض نامها فراهم میکند؛ بازیای که حالا از یک شوخی ساده، به سنتی میان این دو نوجوان تبدیل شده و از تمهای محوری سریال عشق دیرینه است.
در ادامه، هیوان با دیدن نشانههایی از علاقهی پنهانی یک دختر دیگر به رموو حسادت میکند، هرچند که به زبان نمیآورد. با این حال، وقتی قرار ملاقاتی در شب با «یک مشتری» دارد، معلوم میشود که این ملاقات با خود رموو بوده است. این سکانس آغاز رابطهی رسمیتری میان آنهاست؛ لحظهای که سریال عشق دیرینه از فضای طنز و مدرسهای عبور کرده و به سمت عاشقانهای جوانپسند حرکت میکند.
اما سریال در میانهی همین لحظات دلنشین، ناگهان به شش سال بعد پرش میزند. دنیای رنگارنگ نوجوانی جای خود را به فضایی سرد، خاکستری و غمزده داده است. هیوان دیگر آن دختر پرانرژی گذشته نیست؛ او افسرده، منزوی و بیتفاوت به زندگی شده. خانهاش پر از جعبههای بستهبندیشده است و رموو که به خانهاش میآید، سعی میکند پنجرهها را باز کند و زندگی را دوباره به او برگرداند. اما اینجاست که شوک اصلی داستان رخ میدهد: رموو چند سال پیش مرده است!
این لحظه یکی از قویترین نقاط سریال عشق دیرینه است. مرگ رموو، تمام خاطرات گذشته را به رنگی غمانگیز درمیآورد. فلشبکهایی که قبلاً پر از خنده و بازی بودند، حالا رنگی از فقدان و دلتنگی دارند. مخاطب درمییابد که چرا هیوان اینقدر از زندگی فاصله گرفته و درونش پر از درد است.
در پایان قسمت اول، تماشاگران با دلی سنگین اما کنجکاو باقی میمانند؛ آنها حالا میخواهند بدانند دقیقاً چه اتفاقی افتاده، چرا رموو مرده، و چگونه هیوان میتواند با این فقدان کنار بیاید. این سؤالات نقطهی قوت سریال عشق دیرینه است که با هوشمندی روایت را از یک عاشقانه نوجوانانه به درامی احساسی و عمیق تبدیل میکند.
سریال عشق دیرینه نهفقط درباره دو نوجوان و عشقشان است، بلکه درباره خاطرات، از دستدادن و تأثیر زمان بر رابطههاست. قسمت اول، مقدمهای قدرتمند برای روایتی است که در عین سادگی، بسیار تأثیرگذار است.
تاریخ آخرین آپدیت: 3 ماه قبل